این منم

تراوشات ذهن یک ابله

این منم

تراوشات ذهن یک ابله

چی بگم من؟

پسره اومده بعده کلی ابراز علاقه و جواب رد شنیدن به من میگه

اره من پارسال با یکی دیگه دوست بودم بعد رفته مالزی و کلی از رابطه اش با دخترای فرزانگانی میگه

بعد میگه که اره ببین من چقدر با تو صادقم؟ هیچی و ازت مخفی نمیکنم..



شما جای من باشین چی کار میکنین؟؟/


یکم بعد نوشت:اصلا برام مهم نیست ایشون ولی اعصابم افتضاح خرده<چرا پسرا اینطورین؟

خجالت هم خوب چیزیه


بعد تر نوشت یکم نظرات سیاسی و اینا شدش.. پاک کردمشون اخه کلا اینترنت جای خوبی نیست

نظرات 3 + ارسال نظر
مست پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:43 ب.ظ http://meykhooneh.blogsky.com

هی جوونی یادش بخیر...

اااااااا شما هم؟

مست جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:44 ب.ظ

ما نصف نصف بودیم این همه هم نبودیم

راستی من هم برق الکترونیک خوندم

سعی کن از این دوره لذت ببری

جلسه رسمیست جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:50 ب.ظ http://jalase-rasmist.blogsky.com

راستش من هم دلیلشو نمی دونم
از این که به این جور امور مباهات می کنن یه جورایی حالم به هم می خوره.آخه مباهات کردن مال این چیزا نیست.مال شرافت انسانیه.

نه مثلا صداقتشو رسونده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد